شمار زیادی از افرادی که دچار وسواس های فکری هستند، از ناتوانی خود در «دفاع از خویش» برای «نه گفتن» و «اعتراض» گله مندند. به همین خاطر بخشی از افکار ناخوشایند خود از جمله سرزنش درونی شان را به این موضوع نسبت می دهند.
آنها می گویند: در بسیاری از مواقعی که در حالت رودربایستی قرار گرفته و نمی توانیم به تقاضاهای تحمیلی دوستان و خانواده «نه» بگوییم، فشار زیادی را تحمل می کنیم و از آن جا که این نوع تقاضاهای غیرمنطقی و تحمیلی، بار کاری و گرفتاری زیادی را برای ما به وجود می آورد، فشار ناشی از انجام آن ما را به شدت عصبی می کند و آن وقت سرزنش از خود در قالب وسواس های فکری چرا، چطور و غیره شروع می شود!
ـ چرا پذیرفتم؟ من که خودم این همه کار داشتم!
ـ چطور به آنها بفهمانم که «این » وظیفه من نیست؟
ـ مگر من توقع نابجا از آنها دارم که آنها در قبالش توقع دارند؟
ـ آخر چرا من؟ با وجود این همه آدم چرا یقه مرا گرفته؟
… و بالاخره تسلیم شده و تن به انجام کاری می دهند که وظیفه آنها نیست.
ترس و کمرویی ، یکی از مهم ترین موانع روحی برای اعلام اعتراض و ابراز احساسات و خواسته های ما در مقابل خواسته ها و نظرات تحمیلی دیگران است.
شاید بعضی از شما نیز از آن گروه افرادی هستید که در مقابل نظرات و خواسته های دیگران خیلی زود تسلیم می شوید و زمینه را برای سلطه جویی آنها فراهم می سازید! فقط به این خاطر که نمی توانید اعتراض کنید. حتی وقتی اطرافیان و دوستان مسأله را عنوان می کنند، در پاسخ می گویید:
ـ من نمی خواهم کسی را از خود برنجانم!
ـ می ترسم اگر «نه» بگویم، مشکلی پیش بیاید!
ـ آخر، شما او را نمی شناسید! به محض مخالفت، رفتاری از او سر می زند که به هیچ وجه نمی توان جلوی او را گرفت!؟
بعضی ها طوری رفتار می کنند که انگار ما موظف به انجام کارها و یا خواسته های آنها هستیم! رفتار آنها نشان می دهد که قصد سلطه جویی دارند. اما در عین حال خودشان حاضر نیستند برای دیگران قدمی بردارند و زیرکانه از انجام چنین خواسته هایی طفره می روند.
ذهنیت کودکانه ای که زمینه ساز این نوع سلطه جویی ها است چیزی شبیه به این است که به خاطر دوستی و معاشرت با دیگران باید نیازهای آنها را پیش بینی کرد، نسبت به آن حساس بود و در همه حال آمادگی انجام خواسته های دیگران را داشت. اگر آن را درک نکردیم، لایق دوستی و معاشرت نیستیم!
این نمونه های سلطه جویانه را اغلب درمناسباتی که همه روزه با دیگران دارید، مشاهده می کنید. اعضای خانواده ، همکاران ، همکلاسی ها، هم اتاقی ها و دیگران این باور را در سر پرورانده اند و چه بسا سعی کنند با یک نگاه دلخور، غضب آلود و حتی با سکوت خود،درصدد سلطه جویی برشما برآیند تا رفتارتان را مطابق میل آنها تغییر دهید تا خدای ناکرده از دست شما عصبانی و دلخور نشوند! در چنین وضعی ، اگر به این نوع رفتارها که هرگونه حق اعتراض و تصمیم گیری را از شما سلب می کند، تن دهید، نه تنها از انجام کارهایی که دوست دارید محروم می شوید، بلکه مجبور می شوید بر خلاف میل خود کار کنید.
▪ اعتراض و بهداشت روانی
هریک از ما به عنوان پدر و مادر و یا هر عضو اجتماعی و خانوادگی لازم است به حق اعتراض، قاطعیت و تصمیم گیری نزدیکان و اطرافیان خود احترام بگذاریم و از فرهنگ قاطعیت و اعتراض جانبداری کنیم.
بی توجهی دیگران به این حقوق ما را گرفتار جسمی مریض، روحی بیمار و روابطی ناسالم می کند. از این رو به خاطر حفظ بهداشت و سلامت روانی جامعه، دفاع از فرهنگ قاطعیت ، وظیفه تک تک افراد آن جامعه است.
▪ انتظارات بیجا
فکرش را بکنید. برای خودتان برنامه مهمی دارید که مستلزم صرف وقت و انرژی خاصی است و باید در محدوده زمانی معینی، انجام پذیرد که ناگهان سر و کله یکی از دوستان و یا اقوامی پیدا می شود که اغلب بدون هماهنگی و در نظر گرفتن شرایط و وضع افراد، در زندگی دیگران سبز می شود و انتظارات نامعقولی دارند که به دور از توان و تحمل و موقعیت مخاطب آنهاست.
ـ اگه می شه، فردا به جای من به فلان جا برو! من کاری دارم که خودم نمی توانم بروم!
ـ راستی به فلانی گفتم فردا بیاد اداره شما، کارشو براش انجام بده!
ـ این را آوردم که برام درستش کنی همین امروز لازمش دارم!
ـ اومدم با هم بریم خرید!
ـ اومدم فلان چیز را ازت قرض بگیرم!
ـ اومدم ماشینت رو بگیرم می خوام باهاش چندروزی برم سفر!
ـ اومدم خواهش کنم (نگو نمی تونم اگر خودت هم نمی تونی، کسی رو برام پیداکن! ) فردا ساعت ۹ بیایی محضر ضامن من بشی!
ـ یه کاری هست که تو باید برام انجامش بدی.
و شاید حرف آخرش این باشد:
ـ اومدم روی سر تو خراب بشم!
شاید بعضی از شماها بگویید چه اشکالی داره هر کاری که از دستم بربیاد برای دیگران انجام می دم! ناسلامتی ما بنی آدمیم که اعضای یک پیکرند!
این که خیلی خوبه و جای تشکر داره! اما اگر این تقاضاها زود به زود و مرتب تکرار بشه چی؟
عده ای می گویند:
ـ بستگی داره که چه چیز و چه کاری را از آدم بخواهند؟ اگر بتوانم انجام می دهم و اگر نتوانستم به راحتی «نه» می گویم و جان خودم را خلاص می کنم!
این یک جواب منطقی است و جای هیچگونه بحثی ندارد. اما گروهی دیگر می گویند:
ـ «من زیر هیچ شرایطی نمی توانم به دیگران «نه» بگویم:
و عده ای دیگر هم درگیر ترس، تردید و عذاب وجدان هستند و نمی دانند که در چنین شرایطی چه باید بکنند؟
مرجع خیر بودن و کمک کردن به دیگران ، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه رفتاری خوب و خداپسندانه است. اما این امر باید به گونه ای باشد که مشکلات جانبی و بار اضافی خارج از حد توانایی طرف مقابل، برایش ایجاد نکند.»
مخاطب این بحث کسانی هستند که از «نه گفتن» و «اعتراض» دچار احساس گناه و هراس می شوند.
خانمی می گفت:
ـ من هر بار که در چنین شرایطی قرار می گیرم بر سر دوراهی انتخاب واقع می شوم. از طرفی گاهی خواسته های اطرافیان به گونه ای است که انجام آن از حد توان ، تحمل ، شرایط و وقت و زمانی که باید به آن اختصاص دهم ،خارج است . گاهی نیز خودم از صمیم قلب مایل به انجام کارهای دیگران که وظیفه من هم نیست، نیستم! در مواقعی نیز افرادی به این مسأله عادت می کنند و مرتباً از من می خواهند که کارهایشان را به عهده بگیرم! درچنین شرایطی، وقتی «نه» می گویم، دچار عذاب وجدان می شوم و زمانی هم که «بله» می گویم، از این که قاطع نیستم و کاری به من تحمیل می شود، از خودم متنفر می شوم که نمی توانم از حق خودم دفاع کنم!
▪ سرزنش درونی و وسواس های فکری
تنفر از خود، سرزنش خود را نیز به دنبال دارد در اینجاست که انسان با خودش تضاد پیدا می کند و گفت وگوها و پرسش های یک طرفه درونی شروع می شود. فرد سعی می کند خودش به آنها پاسخ دهد و این افکار وسواسی، به طور مرتب مشغله فکری او را تشکیل می دهد.
دختر جوانی می گفت:
ـ آنقدر فکرهای تکراری مختلف در مغزم نمایان می شود که گاه بر اثر تراکم و فشار بیش از حد افکار، احساس می کنم سرم بزرگ شده و حتی سرم وزن پیدا کرده و سنگین می شود و به گردنم فشار می آورد. درعین حال فکر می کنم که به زودی سرم منفجر خواهد شد.
اگرافکار، شکل مرضی پیدا کنند، خلاصی از دست آنها بسیار مشکل است. به نمونه ای از گفت وگوهای یک طرفه ذهنی توجه کنید:
اگر «نه» بگویم، آیا دوستم دلخور نمی شود؟
چرا شاید هم دلخور بشود. آن وقت چه اتفاقی می افتد؟
حتماً میانه ما شکرآب خواهد شد!
اگر پاسخ منفی بدهم ، آیا نخواهد گفت که آدم خودخواهی هستم و یا بی معرفتم؟
خب ، اگر قبول کنم و بله بگویم هم که ناچار می شوم همیشه جور دیگران را بکشم و این جریمه و تاوانی است که باید برای راضی نگه داشتن و زندگی کردن در کنار دیگران بپردازم! اه … آخر به من چه.
آن وقت دیگران چه می گویند؟ آیا نمی گویند که طرف «هالو» است؟
ـ آخ امان از دست دیگران، بابا، یکی به من بگه که چیکار کنم؟
در واقع دلمان، چیزی را می خواهد و بعضی ها انتظار دیگری دارند واحساس گناه نیز سد راه تصمیم گیری برای انجام دادن یا ندادن کاری که وظیفه ما نیست می شود و مرتب ما را زیر سؤال می برد و ایجاد اضطراب می کند.
اما اگر از همان ابتدا با قاطعیت موضع خود را روشن کنیم که این کار وظیفه ما هست و یا نیست؟ دچار چنین وضعی نمی شویم. ایرادی هم ندارد زیرا ما از حق خود دفاع کرده ایم.
«نه گفتن» به دعوت ها و میهمانی هایی که تمایل به صرف وقت و انرژی برای آن ندارید و عملاً برای شما مقدور نیست و نیز فعالیت های اجتماعی و برنامه های اضافی و کارهایی که در حد توان شما نبوده و یا به هرعلتی برایتان مقدور نیست و مشکلاتی را برای شما به بار می آورد، مستلزم قاطعیت و احترام به خود و احساس حقانیت است.
▪ آسیب شناسی اعتراض نکردن
قاطعیت و دفاع از حق خود، چارچوبی است که مشارکت درست را در مناسبات انسانی تضمین می کند. رعایت حقوق قاطعیت اشخاص یعنی این که کسی حق داشته باشد در مقابل انتظارات نابجای دیگران «نه» بگوید و دیگران نیز او را درک کنند و به «نه گفتن» او ایرادی نباشد.
بدون وجود یک چنین چارچوبی که به هریک از ما امکان ابراز وجود و تصمیم گیری در مقابل دیگران می دهد، اعتماد و اطمینان جای خود را به سوءظن می دهدو دلسوزی به بدبینی مبدل می شود. نبود اعتراض و قاطعیت در مقابل سلطه جویی و ظلم، یکی از عوامل بسیار مهم بزهکاری ها، فحشا، انحرافات، تبعیض ها و بیماری های روانی و اثرات مترتب برآن مانند خودکشی و آدم کشی است و چه بسا طلاق ها، جدایی ها، فرارها، توطئه ها و از هم پاشیدگی های خانوادگی به دلیل نبود قاطعیت از روز اول زناشویی باشد.
▪ «نه گفتن» گستاخی نیست
نه گفتن گستاخی نیست . استفاده از حق قاطعیت نوعی هنر است و نیاز به اندیشه، حوصله و آگاهی دارد.
روانشناسی اعتراض می گوید: قاطعیت و اعتراض ، خودخواهی و گستاخی نیست. پس وقتی که قاطعانه عمل می کنید، احساس گناه نکنید. اعتراض درست موجب اعتماد به نفس می شود. پیدا کردن مهارت های کلامی مستدل و منطقی از اصول اولیه روانشناسی اعتراض است و کسانی می توانند قاطعانه «نه» بگویند که دارای مهارت کلامی بوده و دیگران را در نپذیرفتن تقاضای آنها مجاب و قانع کنند.
▪ هنگام «نه گفتن» احساس حقانیت کنید
احساس حقانیت، مقاومت افراد را در برابر خواسته های تحمیلی دیگران بالا می برد. راضی نگه داشتن دیگران حدودی دارد که باید جهت و جانب آن روشن باشد تا بهداشت روانی افراد را به مخاطره نیندازد.
لیدا از دوستان اینترنتی مون سال هشتاد و دو با مردی مقیم سوئیس ازدواج کرد و رفت آنجا تا خوشبخت باشد
حاصل این ازدواج یک پسر پیش دبستانی و یک زن شکست خورده است