روان پرستار

برای ثبت و ضبط تجارب بیست ساله کار با بیماران بخش روان

روان پرستار

برای ثبت و ضبط تجارب بیست ساله کار با بیماران بخش روان

نقش تربیتی پدرها

نقش باورهای ذهنی در بروز رفتارها و خودگویی ها

بسمه تعالی

اگربه رفتارهایی که در طول روز از ما سر می زند نگاهی عالمانه داشته باشیم مشاهده می شود: اولا تعداد آن ها بسیار زیاد است ومهم تر این که در بروز هر یک از آن ها ممکن است عوامل متعددی نقش داشته باشد

س: کدام عوامل  در بروز رفتارها نقش دارد؟(عوامل متعددی)

 که معمولا آگاهی چندانی نسبت به آن ها نداریم .

 ازجمله عواملی که منجر به بروز برخی ازرفتارهای ما می شود، باورها ،عقاید وطرحواره های ذهنی  ماست .همه ما با باورهایمان زندگی ،  قضاوت، تصمیم گیری وانتخاب می کنیم،

روابط خودرا بادیگران تنظیم،تعدیل ،افزایش یاکاهش می دهیم .

اگربافردی قطع رابطه می کنیم برای خودمجموعه ای ازباورها رادرمورد او ردیف کرده ایم که سرجمع حساب ها ، مارابه قطع یک رابطه رسانده است.گرچه ممکن است محاسبات ذهنی ما اشتباه بوده وبا واقعیت همخوانی نداشته باشد.

 اگرازافراد باورهای شان گرفته شود حرفی برای گفتن وعملی برای انجام دادن نخواهند داشت وبایدمنتظربروزرفتارهای آشفته ،نامنظم وتصادفی باشیم. افکار، رفتارهای ما را پشتیبانی وحمایت می کندو خاستگاه آن محسوب می شود.  

هنگامی که فرد درشرایط هیجان ،اضطراب وترس شدید قرار می گیرد نمی تواند به درستی تصمیم بگیرد وممکن است عملی یاحرفی ازاو سربزند که باسوابق وشرایط گذشته فرد همخوانی نداشته باشد .همین مساله

نقش مهم واساسی باورهاوعقایدرادربروزرفتارهای ما ثابت می کند.

در خلاء باورها ،هرعملی ممکن است اتفاق بیافتد.

به طوری که شخص بعدا درمورد آن ها اظهارشگفتی یا حتی بی اطلاعی کند.

اگرکودکی به اذیت وآزار هم سن وهمسالان خود درمدرسه می پردازد، پشت چنین رفتاری ،احساسات ،انگیزه هاو باورهایی نهفته است .هم چنین مردی که ازرفتارهای همسرخودعصبانی ودلنگران شده درحقیقت نشان ازتعارض موجودمیان باورهای او و رفتاروایده های همسراست.

احساسات(هیجانات) ما (شادی وغم یا ناراحتی) نیز ریشه  درباورها ونگرش های ما دارد.

اگرعقاید فردی راکه دچارافسردگی شده است ،موردبررسی ودقت نظرقرار دهیم سرنخ های فراوانی ازافکارمنفی  و خودکار آشکارخواهد شد. اومعتقداست که دنیا ارزش زیستن ندارد ،آدم به دردنخور یا  بی مصرفی شده ،هیچ کس قادر به درک او نیست ، روابط انسان ها براساس دروغ وتظاهر بناشده  وموارد بسیار دیگری که درنتیجه به تدریج باعث می شود ازدیگران فاصله بگیرد. فعالیت های روزمره او به شدت کاهش می یابد وحاضربه ایجاد ارتباط وحتی بیان مشکل خودنیست. لذا احساسات بدی نسبت به خودودیگران پیداکرده و با بروزچنین رفتارهایی باورهای فردافسرده تقویت شده ودرنهایت ممکن است به انزوا ،تمایل به گوشه گیری ودرموارد پیشرفته به خودکشی منجر گردد. "البرت الیس " که نظریه درمان عقلانی –عاطفی راپایه گذاری نموده است ، معتقداست وقتی حادثه فعال کننده ای برای فرد اتفاق می افتد ،او براساس تمایلات ذاتی خودممکن است دوبرداشت متفاوت ومتضاد از آن داشته باشد،یکی افکار،عقاید وباورهای منطقی وعقلانی ودیگری افکار عقاید وبرداشت های غیرعقلانی وغیرمنطقی. درحالتی که فردتابع  ودستخوش افکاروعقایدغیرمنطقی شود باعواقب غیرمنطقی مواجه خواهد شد،که دراین حالت او فردی مضطرب وغیرعادی که شخصیت ناسالمی داردخواهد شد. . به دلیل اهمیت فراوان باورهای ذهنی منفی درشکل گیری و بروز برخی بیماری های روانی امروزه یکی از شیوه های روان درمانی ،شناخت درمانی ، است که اساسا  درمان رادرکنترل و اصلاح تدریجی طرحواره های ذهنی می داند .هدف اصلی درشناخت درمانی ،حذف سوگیری ها یا تحریف های فکری است تا انسان ها بهترکارکنند.

درشناخت درمانی به شیوه پردازش اطلاعات مراجعان که احساسات ورفتارهای ناسازگارانه آنان راحفظ می کند،توجه می شود.

شناخت درمان گرها تحریف های شناختی مراجعان را زیر سوال می برند،می آزمایندوموردبحث قرارمی دهندتااحساسات ،رفتارها و تفکر مثبت تری دربیماران خود ایجادکنند.

 روان درمانی شناخت گرا درطی جلسات متعدد به بررسی وشناسایی افکارمعیوب پرداخته وسعی می کند به شکل غیرمستقیم سطح آگاهی مراجع را نسبت به وجود وتاثیرات مهم آن افزایش دهد و باکمک خود مراجع به اصلاح باورهای نادرست که منجربه بروزآسیب های فردی و اجتماعی فراوانی شده می پردازد. موفقیت درروان درمانی هنگامی اتفاق می افتدکه بیمار پی به نادرست بودن باورهای خود ببرد و توانسته باشد باورهای جدیدی راکه انطباق بیشتری باواقعیت های خود و دنیای پیرامون اودارد،جایگزین نماید.

وروان درمان گر باید با استفاده از تکنیک های روان شناختی به صورت هدفمند مراجع خود را به سمت پالایش افکار معیوب پیش ببرد.

که ممکن است این روندهفته ها یاماه ها ویاحتی سال ها طول بکشد.

درباره شکل گیری باورها وعقاید مباحث مفصلی وجوددارد ؛ اماواقعیت این است که شروع آن ها از اوایل کودکی وازهنگامی که فردخودش را می شناسد همراه باتعامل هایی که باخانواده،اطرافیان ومدرسه پیدامی کند خواهد بود.این مفاهیم یک به یک وبه تدریج درونی شده وجزء ساختارشخصیت فردمی شود.

درهمین جا اشاره می شودکه بخش مهمی ازشخصیت فرد را افکار،عقاید وباورهای او تشکیل می دهد.باتوجه به پویایی ذهن انسان وتعامل های دایمی اوباخود وجهان اطراف،سیستم باورهای اومرتب درمحک آزمایش وتجربه قرار می گیرد. 

 تعدادی  ازآن ها  به مرور زمان تثبیت و برخی از آن ها ممکن است اهمیت واصالت خود را ازدست بدهند.اما هرقدر به سن وسال افراد اضافه می شود احتمال حذف و اضافه شدن باورها کاسته  می شود .به شکلی که در دوران سالمندی یا پیری باورهای افراد تقریبا ثابت وپایدار باقی مانده ودر برابرتغییر به شدت مقاومت می کنند.

شاید بیشترین   زمان تغییر وتحولات باورهای ذهنی از لحاظ شکل گیری وانعطاف پذیری دوران کودکی ونوجوانی باشد . عقایدوباورهای نوجوان دراین دوره خاص به شدت تحت تاثیرقرار می گیرد.مرتب وپیوسته آن ها را آزمون می کند،دست به آزمایش وخطا می زند تا در نهایت به ثبات نسبی برسد.دراین صورت نوجوان هویت خویش راشناخته وقادر خواهد بود روابط خود را با دنیای اطراف به نحو مطلوبی سامان دهد.درغیر این صورت باید شاهد رفتارهایی آشفته ،متزلزل وبی ثبات باشیم.نوجوان باید به تدریج عقاید وباورهای خود را که منطبق با فرهنگ وشرایط اجتماعی و مذهبی جامعه ای که درآن زندگی می کندشکل دهد.         

  بخش دیگری از باورهابه صورت خودگویی هاکه درتعامل با دیگران اظهار می شود پدیدار می گردد.

به عبارت دیگر تجلی باورها ،بعضا به صورت خود گویی هایی است که افرادگاهی پنهان وگاهی آشکاربه شکل زمزمه هایی که باخود دارند دیده می شود.که ممکن است مورد توجه دیگران قرار گیرد.

 .نکته آخر این که  برای تغییر رفتار ناچاریم قسمت اعظم تلاش خود را در تغییر تدریجی باورهای افراد قرار دهیم . درغیر این صورت نمی توان با شیوه های دیگری مثل اجبار و تحکم ، دستور و یا حتی نصیحت انتظار بروز رفتارهای مطلوب از دیگران را داشته باشیم . والسلام