روان پرستار

برای ثبت و ضبط تجارب بیست ساله کار با بیماران بخش روان

روان پرستار

برای ثبت و ضبط تجارب بیست ساله کار با بیماران بخش روان

طلاق پنهان

یادداشتی از دکتر فربد فدایی، روانپزشک

هر ازدواجی سرانجام خاتمه می‌یابد. پایان بیشتر ازدواج‌ها به دلیل مرگ یکی از زوجین است. باقی ازدواج‌ها نیز بر اثر طلاق خاتمه می‌یابند. اما این، همه ماجرا نیست. گاهی زن و شوهر جدا از یکدیگر زندگی می‌کنند، نمونه آن در سال‌های پس از انقلاب، وضعیت خانواده‌هایی است که زن همراه با فرزندان در خارج زندگی می‌کردند و مرد در ایران مانده بود. هرچند در ظاهر پیوند ازدواج برقرار بود، اما رابطه‌ای بین زن و شوهر وجود نداشت و در بیشتر موارد هنگامی که پس از سال‌ها یکدیگر را می‌دیدند برای هم حکم یک غریبه را داشتند.

نمونه بعدی مربوط به مردانی بود که برای کار به ژاپن یا کره جنوبی و گاه به ندرت به اروپا رفته بودند و زن و فرزند در ایران باقی می‌ماندند. در اینجا هم زمانی که پس از چندین سال مرد بازمی‌گشت یا زن برای ملاقات شوهر به خارج از کشور می‌رفت بیگانه‌ای را می‌دید که نشانی از همسر او در خود نداشت. شاید بتوانیم این پدیده‌ها را که جنبه اجتماعی آن بر جنبه‌های روانی غلبه دارد طلاق پنهان بنامیم. نمونه‌های دیگری از این جدایی‌های اجباری البته با شدت کمتر وجود دارد: مردانی که برای ماموریت به شهر دیگری می‌روند، اما زن و فرزند با آنها همراه نمی‌شوند. بیماری بستگان که باعث می‌شود زن برای مدت‌ها نزد پدر و مادر بیمار خود بماند و شوهر و فرزند را تنها بگذارد. این موارد موجب می‌شود که جدایی فیزیکی به وجود بیاید که با گذشت زمان به جدایی عاطفی و گاه منجر به طلاق رسمی می‌شود.
از این موارد که بگذریم به زنان و مردانی بر می‌خوریم که مدت‌ها است نسبت به یکدیگر مهر و دوستی و کشش احساس نمی‌کنند و حتی گاه زمینه روابط آنها را خشم و نفرت تشکیل می‌دهد، اما به زندگی مشترک خود به دلایلی ادامه می‌دهند که از آن جمله می‌توان به نبودن جایگزین بهتر، وجود بچه‌ها و نگرانی از بابت واکنش خانواده‌ها اشاره کرد. گاهی از آغاز ازدواج طلاق عاطفی بین زن و شوهر وجود دارد. مانند مواردی که ازدواج تحمیلی بوده است و این به ویژه درباره زنان صدق می‌کند، اما این سوال مطرح می‌شود که چرا پدیده طلاق پنهان به وجود می‌آید؟
هر زمان که بین جنبه‌های گوناگون ازدواج هماهنگی نباشد با این پدیده روبه‌رو می‌شویم. ازدواج زمانی مطلوب‌ترین شکل را دارد که به نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی زن و شوهر پاسخ بدهد. هنگامی که ازدواج فقط به یک جنبه بپردازد و دو جنبه دیگر را مورد غفلت قرار دهد محکوم به شکست است. حتی اگر در ظاهر به طلاق منجر نشود. برای نمونه گاهی که برآوردن نیاز جنسی تنها عامل ازدواج باشد و به مسائل عاطفی با هماهنگی اجتماعی توجهی نشود یا زمانی که مسائل اجتماعی و قول و قرارهای دو خانواده یا دو ایل و عشیره و یا موضوعاتی از قبیل دختر عمو و پسر عمو بودن تنها عامل ازدواج باشد یا زمانی که فقط عشق در اولین نگاه باعث ازدواج شود همه این موارد به زودی باعث بروز اختلاف بین زن و شوهر خواهد شد. یکی از مراجعان به مطب، خانمی است هفتاد ساله که از ده سال پیش به علت افسردگی، اضطراب، رفتارهای وسواسی و دردهای متعدد جسمی که علت بدنی برای آنها یافت نشده تحت درمان قرار گرفته است و بهبود نسبی نیز دارد. او سرانجام چندی پیش با نهایت خجالت و شرم گفت که ازدواجش تحمیلی بوده و از آغاز از شوهر خود نفرت داشته اما در ابتدا به احترام پدر خود که مایل به این ازدواج بوده و سپس به خاطر تولد فرندان هیچ گاه به فکر جدایی جامه عمل نپوشانیده است. او مهمترین دلیل این مشکلات متعدد جسمی و اضطراب و افسردگی را ازدواج تحمیلی خود می‌داند و هر زمان که شوهر او در خانه حضور ندارد این زن احساس آرامش و سبکی می‌کند. بیماری او نیز از 50 سال پیش و پس از ازدواج شروع شده و این بیمار در ابتدا مراجع دائمی پزشکان داخلی و قبل و گوارش و ارتوپد بوده است، اما یکی از پزشکان در نهایت علت بیماری را عصبی و روانی تشخیص داده و به او توصیه کرده که به روانپزشک مراجعه کند. فاصله سنی زیاد زن و شوهر و اختلاف سطح تحصیلات بین آنها نیز از دلایل طلاق پنهان است. قربانی مورد اول به طور معمول زنانی هستند که با همسرشان 20، 30 یا 50 سال تفاوت سنی دارند. به خاطر دارم که در ابتدای کار طبابت با بیمار جوان 16 ساله‌ای روبرو شدم که از یکی از شهرستان‌ها و به دلیل حالت تهوع دائمی از سوی پزشک متخصص داخلی به من ارجاع داده شده بود. همه بررسی‌ها از نظر داخلی طبیعی بود. گفت‌وگو با این زن جوان مشخص کرد که علائم از یک سال پیش و به دنبال ازدواج با مردی 50 ساله به صلاحدید خانواده آغاز شده است. ازدواجی که مورد پذیرش این زن جوان نبود؛ اما او جرات ابراز مخالف نداشت. بر حسب قانون روانپزشکی که می‌گوید آنجا که دهان نتواند حرف بزند سایر اعضای بدن حرف میزنند، دستگاه گوارش وظیفه رسانیدن پیام اشمئزاز و نفرت دخترک را از این ازدواج به عهده گرفته بود و او می‌خواست واقعیتی را که به اجبار به او خورانده شده بود با تهوع و استفراغ بیرون بریزد.
گاهی در طلاق‌های پنهان می‌توان با دگرگونی‌هایی در وضعیت محیطی یا ایجاد تغییراتی در دیدگاه طرفین به نتایج مثبتی رسید. برای نمونه در موردی که یک مرد پس از ازدواج به ادامه تحصیل می‌پردازد و به مرحله دکترا می‌رسد و آنگاه با همسرش که تحصیلات ابتدایی دارد تناسبی احساس نکرده و از نظر عاطفی از او جدا می‌شود، متوجه ساختن مرد به نقش همسرش در پیشرفت او و ایجاد زمینه برای پیشرفت فرهنگی زن می‌تواند مشکل را حل کند. اما گاهی فاصله چنان زیاد است که نمی‌توان دو سر رشته پاره شده زناشویی را به هم نزدیک کرد و گره زد و آن زمانی است که از آغاز هیچ گونه تفاهمی بین زن و شوهر نبوده است یا در حال حاضر هیچ انگیزه‌ای برای نزدیک شدن به یکدیگر ندارند. بدیهی است که در این شرایط روانپزشک تصمیم‌گیری را به عهده طرفین می‌گذارد و هیچ گاه در مورد طلاق پیشنهادی مطرح نمی‌کند زیرا تصمیم به عهده زن و شوهر است و خود آنها نیز باید مسوولت تصمیم‌گیری را بپذیرند که به‌طبع نه فقط مرتبط با آنها بلکه مرتبط با فرزندان و آینده‌شان نیز هست.