کاش همه بیماری ها همین سرماخوردگی ها بود.
مطمئنم نگرانی برای همسر ،ضعیفم کرده بود و هجوم ویروس ها هم...
امروز خونه موندم.(نرفتم محل کار)
هیچ کاری نکردم.فقط وبگردی.سرعت اینترنت افتضاح بود.و کمتر موفق شدم جایی را ببینم.نامه رئیس جمهور به مجلسیان را خوندم و انتقادات به او را نیز هم .
نامه همسرش به همسر حسنی مبارک را که مال سال ۷۸ بود را نیز هم .
وبلاگ زیبا را دیدم.پارازیتی را نوشته بود .
مامان برام سوپ پخته بود آورد دم خونه داد و رفت.
کمی لباس شستم.
۱۷ تا پیراهن های همسر را دادم کهنه چین تا یادش باشه سال نو جدید بخره و یازده تا کاپشن هاشو همو سیزده تا شلوار هاش را هم.
زنگ زدم خشکشویی مبلمان بیاد تمیز کاری تو خونه مون.
ده تا بالش را گذاشتم تو انباری تا پری خانوم اومد بدم ببره پنبه زن.نو نوارشون کنه.
تا ظهر فقط مایعات گرم نوشیدم.
شال گردنم را به اتمام رسوندم.آماده اش کردم برای استفاده شخصی.
برای پسرم که امتحان فیزیک داشت دعا خوندم نمره قبولی بیاره.مبادا تکراربخواد بکنه.
برای دوستانم کامنت گذاشتم.و الان در حالی که سر درد داره بر میگرده اینجا نشسته ام مینویسم.
بیرون بارون اومده.
میخوام برای عصرانه آش رشته بپزم.وای که چه شود.تو هوای بارونی می چسبه.