روان پرستار

برای ثبت و ضبط تجارب بیست ساله کار با بیماران بخش روان

روان پرستار

برای ثبت و ضبط تجارب بیست ساله کار با بیماران بخش روان

ارتباط تغذیه و اعصاب و روان

تغذیه تنها بر روی جسم ما اثر نمی گذارد؛ آثار نحوه ی تغذیه را در سلامت روح و روان هم می توان مشاهده کرد.

در زیر به فاکتورهای غذایی که بر سلامت اعصاب و روان تاثیر می گدارند، اشاره مختصری می شود.

 کربوهیدراتها یا مواد قندی ـ نشاسته ای:

کمبود این گروه از مواد در اکثر رژیمهای لاغری اتفاق می افتد، به دلیل اینکه سلولهای عصبی انرژی مورد نیاز خود را صرفا از گلوکز تامین می کنند و گلوکز هم فرم ساده ای از کربوهیدرات است که قابل جذب در دستگاه گوارش است .

چنانچه در برنامه غذایی روزانه ، کمبود شدید کربوهیدرات وجود داشته باشد؛  سلولهای عصبی دچار کمبود انرژی شده و نمی توانند کار خود را انجام دهند.

همچنین محدودیت شدید کربوهیدرات به مدت طولانی باعث پایین افتادن قند خون می شود که به این حالت هیپو گلیسیمی می گویند و عوارض آن : خستگی ،بیماری ، بی حوصلگی ،اضطراب، کاهش قدرت یادگیری می باشد.

مواد پروتئینی :

کمبود شدید پروتئین موجب بروز عوارض فراوان می شود از جمله : خستگی ، بی حالی و سستی می باشد.

مواد غذایی غنی از پروتئین عبارتند از : گوشت ، مرغ، ماهی ، تخم مرغ، لبنیات ،حبوبات ، مغزها( پسته ، بادام ، فندق ، گردو ، تخمه) .

مواد معدنی:

ید ، منیزیم ، آهن در سیستم عصبی بسیار موثرند.

تاثیر ید بر سیستم عصبی به قدری شدید است که چنانچه مادر در دوران بارداری کمبود ید داشته باشد نوزاد با عقب افتادگی ذهنی متولد می شود.

کمبود آهن چون باعث کم خونی می شود و خون لازم به سلولهای عصبی نمی رسد در نتیجه ایجاد خستگی ، بی حالی ، ضعف ، کاهش یادگیری و عصبانیت و بی اشتهایی می کند.

بهترین راه برای اطمینان از تعادل و تنوع غذایی استفاده از چهار گروه اصلی غذایی است که شامل :

الف ـ گروه نان و غلات

ب ـ گروه میوه و سبزی ها

ج ـ گروه شیر و لینیات

د- گروه گوشت ، حبوبات و تخم مرغ .

گروه غذایی میوه وسبزی ها : برای مقاومت بدن در برابر عفونت ها ، ترمیم زخمها ، دید در تاریکی و سلامت پوست ضروری است .

گروه لبنیات : برای استحکام استخوان ها ، دندان ها و رشد و سلامت پوست لازم است.

گروه ویتامین ها : توصیه می شود بیشتر از گوشت سفید استفاده شود و پیش از پختن گوشت قرمز ، چربی هایی را که به چشم می خورد جدا کنید.

گروه غلات : برای تامین انرژی ، رشد و سلامت دستگاه عصبی لازم است.

تغذیه با سلامت جسم و روان افراد در ارتباط است

ویتامین ها :

از کمبود ویتامین B تا کم هوشی!

بسیاری از مواد مغذی مثل ویتامین ها و مواد معدنی به صورت مستقیم برعملکردهای ذهن و قدرت های شناختی ، تاثیر می گذارند و نهایتا در بروز بیماری های تخریب کننده بافت مغزی موثرند.

 شاید قدیمی ترین ویتامین هایی که در دانش بشری و دانش تغذیه وجود دارد، ویتامین های گروه B هستند؛ ویتامنی های B۱، B۲، نیاسین یا B۳ و… البته در حال حاضر فرم های شیمیایی مختلفی از این ویتامین ها شناسایی شده اند؛ برای مثال فرم اسیدی نیاسین، اسید نیکوتینیک است و فرم آمیدی آن اسید نیکوتین آمید. یا ویتامین های دیگر مثل B۱۲ و فولیک اسید که کمبودشان می تواند بر عملکردهای مغزی موثر باشد و ممکن است باعث افسردگی های شدید شود.

اما غیر از ویتامین ها که قدیمی ترین ها هستند، بین املاح، کمبود حاشیه ای آهن یعنی کمبودی که مربوط به منابع خوراکی آهن نیست و علائم بالینی این کمبود هم هنوز بروز نکرده؛ کمبودهای خفیف و ناچیز که حتی ممکن است با آزمایش خون هم مشخص نشود می تواند باعث مخدوش شدن عملکردهای ذهن شود؛  تمرکز را به شدت کاهش دهد و در درازمدت حتی باعث کاهش توانایی های هوش شود.

مغزتان را روغن کاری کنید!

یکی از ویتامین هایی که اخیرا تاثیرش بر عملکردهای ذهنی مورد بررسی قرار گرفته و اثبات شده، تاثیر کمبود اسیدهای چرب امگا۳ در بروز اختلال های روانی است.

 در حال حاضر می دانیم حدود ۲۰درصد چربی های مغز را چربی های امگا۳ تشکیل داده اند و از آنجا که این اسیدهای چرب برای ادامه حیات بدن کاملا ضروری است و توسط خود بدن انسان هم قابل تولید نیست، حتما باید از طریق رژیم غذایی یا مکمل ها تامین شود، اما منابع خوراکی اسید چرب امگا۳ محدود است و دسترسی به این اسیدها برای همه افراد چندان آسان نیست.

بنابراین احتمال کمبودش بسیار زیاد است؛ مستندات علمی موجود هم نشان دهنده بروز مشکلات مربوط به کمبود اسیدهای چرب امگا۳ در افراد است که از این میان می توان به اختلال های دوقطبی، بیماری های اوتیسم و همین طور افسردگی های شدید یا افسردگی های دوران بارداری اشاره کرد.

 پس به مقدار کافی گردو، ماهی و میگو، تخم کدو و تخم کتان مصرف کنید.

 درواقع منبع امگا۳ در ماهی هایی مانند ماهی آزاد، قزل آلا، تن و شاه ماهی تعریف می شود. در گیاهان هم روغن های سویا، آفتابگردان، دانه کتان و گردو، فندق و کنجد حاوی امگا۳ هستند.

علاوه بر این، مواد غذایی غنی شده با امگا۳ مانند برخی از نان ها، آبمیوه ها، روغن ها و تخم مرغ مورد توصیه متخصصان تغذیه است.

نگذارید ویتامین Dتان کم بیاید!

می گویند ۸۰ درصد ایرانی ها با کمبود ویتامین D روبرو هستند اما شما سعی کنید جزئی از این جمعیت وسیع نباشید چون کمبود ویتامین D با بروز بیماری های خطرناکی از جمله اماس و نیز اختلال در عملکردهای ذهنی، افسردگی و… در ارتباط است.

در این زمینه حتی پژوهشی در دانشکده علوم تغذیه دانشگاه ایران انجام و طی آن مشخص شد ویتامین D هم یکی دیگر از مواد مغذی کلیدی است که کمبودش روی عملکرد ذهن و بروز افسردگی اثرگذار و کمبودش بسیار بسیار شایع است.

ویتامین D نه تنها بر قسمت عمده عملکردهای مغزی و ماهیچه ای موثر است بلکه بروز بیماری ام اس، ضعف عضلانی، فیبرو میالژیا و آرتریت روماتوئید که بیماری های سیستم ایمنی هستند، همچنین همه بیماری هایی که به نوعی با ضعف سلسله اعصاب مرکزی، سیستم ایمنی و بافت ماهیچه ای در ارتباط اند با کمبود ویتامین D در ارتباط هستند.

همچنین کمبود روی و ویتامین A می تواند باعث بروزاختلال در عملکردهای ذهن شود. همان طور که گفته شد، افسردگی از راه های مختلفی بروز می کند و محققان دانشگاه ایران با آزمایش روی گروه های گیرنده ویتامین D و گروهی که فقط پلاسبو (دارونما) مصرف می کردند، ثابت کردند گروهی که ویتامین D بیشتری دریافت کردند، به اختلال های روانی کمتری دچار شدند.

همچنین افرادی که دچار افسردگی بودند با مکمل یاری و دریافت دوزهای مصرفی روزانه ویتامین D به درمان شان کمک شد و سطح سلامتشان ارتقا یافت.

یادتان باشد بیش از ۸۰درصد ویتامین D از طریق مواجهه با نور آفتاب تامین می شود و ۱۵ - ۱۰ دقیقه قرارگرفتن روزانه بدن در مقابل نور بی واسطه خورشید می تواند نیاز ۲ هزار واحدی به این ویتامین موثر را تامین کند.

نقش مواد غذایی همچون غلات و برخی سبزی ها و میوه ها، کره، روغن کبد ماهی، زرده تخم مرغ، خامه، جگر، ماهی ساردین و گوشت قرمز و قارچ در این فرآیند فقط ۲۰درصد اعلام شده است.

 پس از نور افتاب کمک بگیرید.

کمبود ویتامین چه ربطی به اختلال روان دارد؟!

اغلب مواد مغذی ای که نام برده شد، به صورت «کوآنزیم» یا «کوفاکتور» واکنش های مختلف بیوشیمایی را در بدن ما کاتالیز می کنند. برای مثال آهن یا ویتامین های گروه B درواقع کوفاکتور واکنش های شیمیایی بدن هستند که باعث ساخت نوروترا نسمیترها یا واسطه های شیمیایی مغز می شوند. از آنجا که واسطه های شیمایی مغز برای انتقال پیام های عصبی و برای عملکردهای مغزی لازم و ضروری هستند، کاملا واضح است که وقتی کوآنزیم هایی که این واکنش های شیمیایی را کاتالیز می کنند، کم باشند، واکنش های لازم انجام نمی شوند.

درنتیجه موادی که باید در نتیجه این واکنش ها ساخته شوند، تولید نمی شوند، تعادل این واسطه های شیمیایی در مغز به هم می خورد، عملکردهای وابسته به آنها مختل می شود و نهایتا به شکل اختلال های روانی بروز می کند. کمبود تمام موادی که گفته شد، می تواند باعث بروز علائم افسردگی و سایر اختلال های روانی شود اما همیشه علایم افسردگی ها و اختلال های روانی به دلیل وجود مشکلات تغذیه ای بروز نمی کنند. چون ممکن است ریشه ها و دلایل متفاوت زیادی داشته باشد. مثلا شوک ناشی از یک حادثه بد و استرس ناشی از آن می تواند باعث بروز افسردگی شود. حالا اگر کسی سوءتغذیه هم داشته باشد، به طور قطع شکل شدیدتر افسردگی را تجربه خواهدکرد اما به طور قطع، تغذیه، شیوه غذا خوردن و نوع انتخاب مواد غذایی به شدت با سلامت جسم و روان افراد در ارتباط است.

مسولانه با خودکشی جوانان دانشجو برخورد کنیم.مصاحبه مفید با دکتر معتمدی

خودکشی، بن بستی با پرچین های کوتاه

 

«پشت هیچستان جایی است؟» «مسافر، توشه چه داری؟» همه پرسیدند. «کوله باری از اندوه»، پاسخ شنیدند. «یافتی رستگاری را؟»، سکوت. «یافتی نجات را؟»، سکوت. «یافتی....»، سکوت، سکوت! کابوس بود؟ وهم و خیال بود؟ غبار غم، ابر سیاه، غرش رعد، هیبت مرگ!؟ گلویش خشک شده بود. بغضی، هزاران بار می شکست و درنمی آمد. انگار هیچگاه سخن گفتن نیاموخته بود. قدرت حرکت نداشت. لمس لمس! سنگینی مرگی پوچ، سنگین تر از بار گناه، استخوانهایش را خرد می کرد. کورسویی از روشنی در عمق چشمخانه اش می درخشید. یادش آمد که می خواست فریاد بزند، اما صدایی برنمی خاست! می خواست از آن دشت دهشت بگریزد، اما زمین زیر پایش دهان می گشود و هزاران سیاهچاله او را می خواند. بیا که به آرامش ابدی رسیدی! چنگالی پیکره اش را می درید و باز می درید و باز می درید! همه توانش را به کار انداخت. عقل و ذهن و جسم جمع شدند و غریو برآوردند که: «پشیمانم! اما پشیمانی چه سود»! عرق سردی بر پیشانیش نشسته بود. هیچگاه مرگ را تا این حد مخوف نمی پنداشت. اما واقعیت بود. مرگی در ظاهر به اراده اما به باطن، بی ارادگی مطلق! بی گمان پدیده خودکشی، در هر زمانی و هر مکانی وجود داشته است. از روزگاران قدیم که تنوع آیین های غیرتوحیدی، معنای زندگی و مرگ را با خرافات و پندارهای غلط در هم آمیخته بود، تا زمان حاضر که اکثر مردم دنیا، یکتاپرستند، با این پدیده روبرو بوده ایم. با رواج یکتاپرستی، به میزان قابل توجهی از شیوع خودکشی کاسته شده است. تمام ادیان الهی این عمل زشت را گناه می دانند و دین مبین اسلام از آن به عنوان بزرگترین گناه کبیره و عملی غیرقابل بخشایش نام برده است. آفریننده انسان، خالق یکتاست و هم اوست که تعیین کننده زمان مرگ است. روزی که انسان از خدا ناامید شود و چاره کارش را پایان حیات خود بداند، در اصل به غیر او روی آورده و اساسا وجودش را منکر شده است. چه اگر اعتقاد واقعی به وجودش باشد، در قادر بودنش شکی نیست. به اجمال می گوییم: مرگ روزی فراخواهد رسید. روزی که مقدر شده باشد. تا آن روز، فرازو نشیب زندگی را با توکل، عقل و اراده باید پیمود. برآن شدیم که برای تحلیل موضوع خودکشی و ارتباط آن با شرایط اجتماعی حاکم بر هر جامعه با دکتر معتمدی استاد دانشگاه و روانپزشک، گفت و گو کنیم، چراکه افزایش روند صنعتی شدن در جوامع غربی، میزان بروز خودکشی را بالا برده، اما خوشبختانه در کشورهای اسلامی، عمق باورهای توحیدی تعداد موارد آن را بسیار کمتر از کشورهای غربی، نگه داشته است. فرارسیدن ماه مبارک رمضان، ماه تکان قلوب که همراه با کاهش چشمگیر موارد خودکشی تا حد عدم وجود آن است، ما را بر آن داشت تا آنجا که می توانیم، عمق این پدیده را بکاویم. امید است همه زندگیمان به مبارکی رمضان و هر روزمان، توجه قلبی به یکتای مطلق باشد. آمین.

آقای دکتر معتمدی، چه تفاوتی میان «خودکشی» و تظاهر به خودکشی وجود دارد؟

از دیدگاه علمی، زمانی که فردی برای از بین بردن خود، با قصد و نیت جدی و انگیزه عمیق، خودکشی می کند (که معمولا هم منجر به مرگ می شود) به آن «خودکشی» یا «خودکشی موفق» می گوییم.

اما اگر فرد برای علل دیگری (مانند جلب ترحم دیگران) دست به این عمل بزند، آن را «اقدام به خودکشی» می نامیم که به معنی «تظاهر به خودکشی» نیز هست.

 به عبارت دیگر در اقدام به خودکشی، مرگ به عنوان «وسیله» به کار می رود و در خودکشی موفق، مرگ «هدف» است و به دلیل همین تفاوت در انگیزه و نگرش، و به لحاظ نیت جدی و عمق «آسیب روانی» است که اقدام به خودکشی معمولا منجر به مرگ نشده ولی در خودکشی موفق معمولا شخص فوت می شود.

البته این دو که در حقیقت دو سر یک طیف محسوب می شوند، به لحاظ همه گیری شناسی (اپیدمیولوژی)، ارتباط با بیماری های روانی، سن، جنسیت، شغل و نوع شخصیت ها نیز با یکدیگر متفاوتند.

آیا اصولا بررسی جداگانه هریک از آنها امکان پذیر است؟

البته به دلیل این که سوال شما در مورد تفاوت آنها بود، من هم تفاوت های آنها را ذکر کردم، اما در حقیقت متذکر می شوم که نقاط اشتراک آنها بسیار بیشتر است.

چراکه به لحاظ آماری کسانی که خودکشی موفق کرده اند، تقریبا همیشه در سابقه آنها اقدام به خودکشی نیز وجود داشته و از طرف دیگر، بسیاری از افراد که اقدام به خودکشی می کنند، در نهایت با یک خودکشی موفق فوت می شوند.

یعنی اگر بخواهیم بحث و بررسی روی پدیده خودکشی داشته باشیم، می توانیم این دو را در یک گروه بررسی کنیم یا حتما باید به طور جداگانه تحلیل شوند؟

نخیر، حتما باید در یک گروه و در کنار هم به آن نگاه کرد.

چراکه همان طور که گفتم تفاوت زیادی با یکدیگر ندارند و اصولا یکی از عواملی که احتمال خودکشی را در فرد بالا می برد، علاوه بر بیماری ها و برخی مسائل دیگر، اقدام به خودکشی قبلی فرد یا سابقه آن در خانواده است.

بنابراین اگر بخواهیم به این مسئله یک نگاه کلی داشته باشیم، لطفا بفرمایید میزان خودکشی طی سال های اخیر در کشور ما چه تغییری کرده است؟

متاسفانه کشور ما به لحاظ آماری ضعیف است و ما بیشتر به آمار کشورهای دیگر جهان دسترسی داریم که بر اساس آمار کشورهایی که من اطلاع دارم، هم اقدام به خودکشی و هم خودکشی موفق با افزایش آمار روبروست.

البته این میزان در برخی کشورها اختلافاتی هم دارد، مثلا ممکن است در برخی جوامع نسبت خودکشی مردها به زنها، بالا یا پایین باشد.

به هر حال همان گونه که گفتم من نگاه آماری دقیقی از ایران در این مسئله ندارم، اما می توانم بر اساس شواهدی بگویم که این میزان در ایران افزایش داشته است.

 دلایلم هم یکی شواهد عینی خودم است (که البته ارزش علمی زیادی ندارد) و یکی هم افزایش آن دسته از مسائل اجتماعی که به عنوان عوامل افزایش دهنده شیوع خودکشی مواجهند.

مسائلی همچون بحران اقتصادی و رکود مالی که نه تنها به طور مستقیم فرد را درگیر می کند بلکه با فشار بر دیگر اعضای خانواده، برای فرد، به طور غیرمستقیم مشکلات مضاعفی را ایجاد می کنند.

 یا مسئله «هویت» و «الگوسازی» (علی الخصوص در مورد جوانان) که از عوامل بسیار مهمند و باعث از بین رفتن «انسجام اجتماعی» و یکپارچگی بین فرد و گروه می شوند.

لطفا انگیزه ها و عللی را که متوجه جوانان است بیشتر توضیح دهید؟

ابتدا باید متذکر شوم که خودکشی عامل درجه سوم مرگ در گروه سنی 15 تا 19 سال و دومین علت در گروه سنی 15 تا 24 سال است و در سنین بزرگسالی نیز هفتمین یا هشتمین علت مرگ محسوب می شود.

 این روند تغییرات از آنجا ناشی می شود که هرچه از 15 سالگی به سنین بزرگسالی نزدیک می شویم علاوه بر عواملی نظیر: استرس های محیطی، بحران های اجتماعی و مسائل بیولوژیک (بیماری های جسمانی و روانی) که در سنین بزرگسالی نیز وجود دارند و می توانند منجر به خودکشی شوند، یک مسئله مهم دیگر وجود دارد و آن روابطی است که در خانواده جوان برقرار است.

چراکه نوجوان و جوان بیشترین تاثیر را از خانواده می گیرد.وجود یک خانواده آشفته که روابط سرد و گاه خشونت باری بین پدر و مادر در آن وجود دارد یا طلاق و احیانا فوت یکی از والدین مسائلی اند که جوان را به شدت تحت تاثیر قرار می دهند.

از طرف دیگر «شکست های شخصیتی» و طرز تلقی و برخوردی که خانواده با این مسائل دارند یا عدم توجه به روحیه حساس و شکننده جوان از جمله عوامل موثر در خودکشی است.

نکته بسیار مهم دیگر ورود به دنیای عاطفی و ارتباط با دیگران است که تا قبل از آن جوان از همسالان خود تاثیر گرفته و با آنها همانندسازی می کند و حال نیاز به یک دید وسیع تر و برخورد با افراد متعدد دیگری است.

همچنین احساسات و تمایلات عاشقانه که در این سن شروع شده وبسیار قوی است و می تواند ریشه بسیاری از خودکشی ها باشد.

 یکی از مسائل بسیار مهم دیگر مواد مخدر است که از جهات مختلف قابل بررسی است. مصرف مواد مخدر می تواند شخص را در قبال خودکشی آسیب پذیرتر کند.

 از طرف دیگر شخصیت افرادی که به طرف این مواد گرایش دارند از ابتدا دچار اختلالاتی است که زمینه مبادرت به انجام این عمل (خودکشی) در آنها وجود دارد.

در کدام اقشار جامعه خودکشی بیشتر دیده می شود؟

در این مورد نظرات تا حدودی متناقضند. مثلا گفته می شود هرچه مسئولیت شخص بیشتر باشد خطر خودکشی افزایش می یابد. پس بنابراین باید میزان خودکشی در بین مدیران بیشتر باشد، که این طور نیست.

اما به طور کلی می توان گفت که هر شغلی که از استرس (تنش)، فشار روانی و صعوبت کاری بالاتری برخوردار باشد، خطر خودکشی بیشتری را برای شاغلان آن به همراه دارد. از این روست که پزشکان (حتی دانشجویان پزشکی بیش از دیگر دانشجویان خودکشی می کنند)، وکلا، افسران پلیس، کارگرهای ماهر و... بیش از دیگر مشاغل در معرض خطرند.

 البته یک دلیل دیگر هم ارتباطی است که این مشاغل با مرگ دارند.

به عنوان مثلا پزشکان به دلیل آنکه با «مرگ» ارتباط زیادی دارند، دیدگاهی خاص از آن دارند.

به طور کلی به نظر می رسد که در مناطق شهرنشین که اختلاف طبقاتی بارزی وجود دارد و بالطبع جنایت و بزهکاری نیز بیشتر است، خودکشی نیز بیشتر اتفاق می افتد.

 همچنین در اقشاری که بیمار روانی بیشتری دارند نیز این مسئله بیشتر است.

 البته این پراکندگی در ایران تا حدودی متفاوت است که دلیل آن هم «دین» و ریشه های مذهبی عمیق مردم ماست.

 چنانکه می دانید این مسئله در اسلام بسیار مذموم است و این باور آنچنان در عمق تفکرات ما ریشه دوانده که افراد بسیار افسرده و حتی بیمارانی که اختلالات توام با هذیان (عقاید عجیب و غریب که محتوی و ریشه منطقی ندارند) دارند، در مقابل خودکشی مقاومت می کنند و آن را از نظر مذهبی نهی شده می دانند.

خودکشی بیشتر در کدام گروه های سنی دیده می شود؟

اصولا در سنین زیر 12 سالگی و بالای 85 سالگی خودکشی یک اتفاق بسیار نادر است. اما هرچه از نوجوانی به جوانی نزدیک می شویم این میزان بیشتر می شود و پس از آن از سنین حدود 25 سالگی یک سیر نزولی داشته و تا 40 سالگی کمتر می شود که در این سن به دلیل بحران میانسالی مجددا افزایش می یابد.

آقای دکتر چرا برخی از جوانها با وجود راههای مناسب تری برای حل مشکلاتشان، این راه مذموم و غیرعقلانی را انتخاب می کنند؟ آیا این از عدم آگاهی آنها نشات می گیرد؟ یا این که خود را در آخر خط می بینند!؟

در مورد جوانها بسیاری از این موضوعات به خانواده برمی گردد.

مسائلی همچون مشکلات مالی، وقایع تلخ زندگی نظیر از دست دادن یک عزیز و هر استرس (تنش) دیگر احساسات جوان را بسیار متاثر می کند و تنها خانواده است که باید با برخورد صحیح و مناسب از میزان این استرس ها بکاهد.

 از طرف دیگر جوانان اصولا به مرگ یک نگاه «رمانتیک» دارند و متاسفانه برخی از آنها، آن را راهی برای رسیدن به یک آرمان می دانند. که این یک تفکر غلط است.

 چرا که موضوع هر آرمانی و هر خواسته ای هرچند متعالی، در نهایت خود انسان است و از بین بردن خود دقیقا مخالف آن است.

از این روست که خودکشی هیچ وقت قابل دفاع نیست و ارزشی ندارد.

از طرف دیگر افراد بزرگسالی که خودکشی می کنند (به جز آنهایی که بیمار روانی اند) معمولا همه راه ها را رفته اند و راه دیگری نمی بینند و هرچند کار نادرستی را انجام می دهند اما به لحاظ قدرت «شناختی» و «تفکری» از بلوغ بیشتری برخوردارند.

از این روست که به تعبیر شما خود را در آخر خط می بینند. اما در مورد جوان هایی که قصد خودکشی دارند در اکثر مواقع اگر کمک حمایتی و راهنمایی درست صورت گیرد راه حل های دیگری می یابند که قبلاً به فکر خودشان نرسیده بود و این همان واقعه ای است که در صورت وجود روابط خانوادگی مناسب و «سرویس های حمایتی» در سطح جامعه بوجود می آید.

خوبست که بدانیم دو عامل بسیار مهم در خودکشی ها «ناامیدی» و «بی یاوری» است.

 بنابراین اگر یاوری وجود داشته باشد و توضیح منطقی و مطلوب، طبیعتا جوان امیدوارتر شده و راه حل مناسبی را می یابد.

 یکی از این سرویس های حمایتی که در بعضی کشورها وجود دارد، امکان ارتباط تلفنی با یک روانشناس باتجربه و هوشمند است که به آن « Hot line » می گویند. به این صورت که افرادی که قصد خودکشی دارند با آنها تماس می گیرند، که بعضی مواقع بسیار موثر بوده و شخص از خودکشی منصرف شده است.

البته این راه همیشه موثر نیست و بستگی به عمق عوامل ترغیب کننده جوان به خودکشی دارد که در این حالات سیستم های حمایت کننده جدی تر علی الخصوص خانواده نقش اصلی را در حمایت جوان باید بر عهده داشته باشند.

اقدامات درمانی در ایران برای نجات افرادی که خودکشی می کنند تا چه حد است وآیا از نقایصی برخوردار است؟

اصولا خودکشی یک وضعیت اضطراری (اورژانس) واقعی پزشکی است. اما از آن مهم تر نگاهی است که ما به این افراد داریم. به این معنی که اگر ما تمام توجهمان را فقط به وضعیت بیمار، پس از حادثه معطوف کنیم، بخش مهمی از مسائل درمانی که پیش بینی و اصلاح وضعیت روانی افراد است را در نظر نگرفته ایم.

به عبارت دیگر کلیه پزشکان عمومی و روانپزشکان موظفند بیمار را با سوال در مورد افکار مرتبط با خودکشی، شناسایی و تحت حمایت قرار دهند.

 از طرف دیگر آنچه که معمولا فراموش می شود این است که هر بیماری که خودکشی می کند باید پس از اقدامات درمانی لازم و نجات از مرگ، به یک روانپزشک معرفی شود.

 اما متاسفانه این آگاهی عمومی وجود ندارد و اکثر مردم ایران بر این باورند که تنها افراد روانی باید به روانپزشک مراجعه کنند.

 من به کرات بیمارانی داشته ام که با وجود ثبت یک یا چند بار اقدام به خودکشی در پرونده پزشکی شان به روانپزشک مراجعه نکرده بودند تا این که به یک دلیل دیگر مجبور به مراجعه به روانپزشک شده اند.

بنابراین اگر فردی که خودکشی کرده و افسرده است به روانپزشک معرفی و درمان شود، نه تنها از شدت افسردگیش کاسته خواهد شد، بلکه تمایل او به خودکشی از بین رفته و احتمال اقدام مجدد بسیار کم می شود.

 پس از این اقدامات پیگیری وضعیت شخص توسط شبکه های حمایتی- اجتماعی است که متاسفانه در ایران بسیار ضعیف است.

نقش این شبکه ها توجه به عوامل مهم اجتماعی است که منجر به خودکشی شده اند. مثلا اگر شخص بیکار است، برای او کار بیابند. اگر معتاد است، اعتیادش را درمان کنند، اگر مشکلات خانوادگی دارد، آن را حل کنند و...

آقای دکتر آیا فکر می کنید خودکشی در کشور ما در حال حاضر به حدی است که به عنوان یک معضل مطرح شود؟

اصولا خودکشی یک پدیده عمومی نیست یعنی همیشه تعداد محدودی از افراد جامعه خودکشی می کنند و این بسته به جامعه است که با چه معضلاتی روبروست و آن وقت در مقام مقایسه ببینیم که این مشکل نسبت به مسائل دیگر آیا معضل به حساب می آید یا خیر؟

 اما همان طور که می دانیم، «اقدام به خودکشی» سه تا هشت برابر خودکشی موفق است و در حقیقت بازتابی از وضعیت جامعه به حساب می آید.

 از طرفی به مسائل روانی و ویژگی های شخصی برمی گردد که در همه جای دنیا یکسان است و مربوط به افراد می شود اما از طرف دیگر با برخی عوامل اجتماعی نیز در ارتباط است.

اساسا برخی اندیشمندان، تئوری های مرتبط با خودکشی را به عنوان یک «پدیده روانی» می شناسند و برخی دیگر آن را یک «پدیده اجتماعی» به حساب می آورند.

اما با یک نگاه کلی به نظر می رسد که خودکشی یک «پدیده چندعاملی» است، چراکه هم عوامل اجتماعی و هم روانی در آن دخیلند.

بنابراین طبیعی است که اگر عوامل اجتماعی مسئول خودکشی افزایش یابند باید مورد توجه قرار گیرند. مخصوصا برای کشور ما که اکثر جمعیت آن را جوانان تشکیل می دهند. پس مسائل جوانان و نیازهای آنها موضوعی است که باید مورد توجه دولت و نظام قرار گیرد. چراکه جوانان سرشار از انرژی هستند و این انرژی در خودکشی و اصولا در حالات انحرافی به سوی تجاوزگری و به سوی حالت تهاجم و ویرانگری است که یا به طرف بیرون سوق پیدا می کند که منجر به تخریب می شود و یا به طرف درون که به صورت خودکشی جلوه می کند.

آقای دکتر آیا راه حلی برای این معضل می شناسید؟

خودکشی مانند دیگر بیماری های روانی نیست که برای آن بتوان راه حلی یافت تا به سرعت میزان آن کاهش یابد. خودکشی یک پدیده چند عاملی است که ریشه در مسائل مختلفی دارد. بنابراین تا زمانی که این ریشه ها شناخته و حل نشوند قطعا مشکل پابرجا خواهد بود. مسائلی نظیر «هویت» و «الگوسازی» جوانان که بسیار مهم است و این که ما از تهاجم فرهنگی نگرانیم خود نشان دهنده آن است که در الگودهی موفق نبوده ایم. اینها ریشه های اجتماعی پدیده خودکشی اند. در مورد ریشه روانی آن، برنامه ریزی و ارائه راه حل آسانتر است. پیشتر گفتم شناسایی افرادی که افکار خودکشی دارند و پیگیری وضعیت آنها توسط یک روانپزشک و درمان اختلالات روانی فرد و به دنبال آن ارائه سرویس های اجتماعی که به طور کامل در مورد آن صحبت شد، ضروری است. در حال حاضر مثلا در تهران اگر کسی خودکشی کند او را به بیمارستان لقمان برده و مانند کسی که مسموم شده است یا دارویی را اشتباهی خورده با وی برخورد می شود. پس از بهبود وضع جسمانی نیز خانواده اش او را به منزل برگردانده و انگار نه انگار که این شخص خودکشی کرده است و در حقیقت مهمترین قسمت واقعه که انگیزه شخص برای مرگ ارادی است، نادیده گرفته می شود.

 نکته مهم دیگر این است که اصولا جوانها خیلی «ایده آلیست» و «کمالگرا»یند یعنی فکر می کنند که همه چیز باید در حد نهایت و به بهترین حالت خودش باشد و این موضوعی است که با دنیای واقعی وفق پیدا نمی کند. جوانها به شدت احساساتی و پرشورند.

 فراموش نکنیم زمانی که گوته در 200 سال پیش کتاب «غم های ورتر» را نوشت.  در اروپا یک رشته خودکشی های پشت سر هم رخ داد و مردم آن زمان شاهد بودند که چگونه برخی جوانان تحت تاثیر آن کتاب همچون ورتر لباس پوشیده و پس از باز کردن همان صفحه از کتاب خودکشی کرده بودند. بیاییم این نیرو و شور و این کمال طلبی را به سوی موضوعاتی سوق دهیم که در خدمت زندگی باشد چرا که هرچه ضدزندگی است قاتل است و هرچه در خدمت حیات و بهتر زیستن باشد، تعالی بخش.

خیانت ؟

روش درمان توهم و سوء ظن به خیانت همسر

وقتی از همسرم می پرسیدم به عالم و آدم قسم می خورد که چنین نیست و چنان است و هرگز به من خیانت نکرده است. اوضاع طوری شده که هر بار در مورد این موضوع از او سوال می کنم عصبانی می شود و قهر می کند. نمی دانم با این تردیدها چه کنم؟

خوب شاید زیاد هم قابل سرزنش نباشد، زنی که شکاک است، خانمی که توهم خیانت همسر و تنها شدن دارد، زنی که احساس بازنده شدن می کند، این یک بیماری است به اسم سوءظن، یک بیماری که به روح و روان مربوط می شود و البته رویداد های اجتماعی هم به آن دامن می زند و آتش آن را شعله ور تر می سازد، درست مثل آدمی که سرما خورده و در معرض هوای آلوده و سرد قرار می گیرد، در معرض سریال هایی که اصلا برای نابود کردن کانون خانواده و زندگی ایرانی ساخته و طراحی شده، و خیانت در آن مثل غذا خوردن، عادی به نظر می رسد.

توهم خیانت همسر ، توهم خیانت همسر ، خیانت همسرم به من

باید مداوا شود، باید به یک متخصص مراجعه شود و تحت نظر او، به درمان این خانم کمک شود، باید همراهی اش کرد، چگونه است که شما برای همسرتان که سرما خورده، آب پرتقال می گیرید، شلغم می پزید و برایش سوپ مهیا می کنید، برای مداوای یک زن شکاک هم باید همراهش باشید، نه این که با بی توجهی و یا ادامه دادن روال عادی زندگیتان، به بیماری او دامن زده و نهایتا برای جدایی، اقدام کنید!

مراجعه به یک روانشناس خبره

نه شما دیوانه اید و نه همسرتان، فقط برای این که حالتان بهتر شود، به کمک کسی نیاز دارید که بتواند روحتان را درک کند. کسی که روح و روان انسان ها را می شناسد و تاکنون مشکلات زیادی از زوج های جوان را حل کرده، به او مراجعه کنید و نه از حرف این و آن بترسید و نه از هزینه ها، اصلا قرار نیست که گزارش کارهایتان را به همه ی فامیل و دوست و آشنا بدهید و لزومی ندارد که کسی بداند که شما الان کجایید.

هزینه پزشک هم که مثل هزاران خرج زندگی که شاید لزومی نداشته باشد، مثل هزینه آرایشگاه و یا خرید لباس و وسیله ای که احتیاجی به آن ندارید، می توانید از آنها بزنید و در عوض عمر زندگی مشترکتان را طولانی و با آرامش کنید.

شفاف سازی

شاید قدم اول برای مداوای یک زن شکاک، شفاف سازی در حد آب و آیینه است، نگذارید در رفتارتان حتی یک نقطه مبهم حضور داشته باشد، هر چه او خواست، بدهید، مثلا همسرتان در محل کارتان حضور یابد و یا تلفن همراهتان را کلا به او بسپارید و یا تا اطلاع ثانوی از رفت و آمد با کسانی که همسرتان خوش ندارد، بپرهیزید.

ممکن است ابتدا کمی سخت به نظر برسد و یا تصور کنید که مضحکه دیگران بشوید، اما از سختی نهراسید که بعد از آن آسایش است و از طرف دیگر، اطرافیانی که شاید شما را مسخره کنند، آیا در هنگام تنهایی های پس از طلاق هم، همراهیتان می کنند؟ آیا بار دشوار جدایی و طلاق شما را به دوش خواهند کشید؟ پس لطفا در این یک مورد هم که شده، دیگران و حرف هایشان را به کناری نهید و به فکر احیای زندگی مشترکتان باشید.

از بین بردن عامل فساد

در دورانی که تحت نظر پزشک، به مداوای همسرتان مشغولید، سعی کنید مواردی که به شکاک بودن او دامن می زند را از اطرافش دور کنید، مثلا با دوستان و اطرافیانی که خیانت کرده اند و یا به آنها خیانت شده است، کمتر رفت و آمد کنید و آرام آرام آنها را از لیست دوستان حذف کنید، چون با دیدن آنها داغ دل همسرتان تازه شده و تمام تلاش های شما و پزشک، نقش بر آب می شود و یا سریال ها و فیلم هایی که خیانت دارد را نبینید، در عوض تا می توانید با دوستانی رفت و آمد کنید که زندگی موفق و شادی دارند و یا فیلم ها و سریال هایی ببینید که زن و شوهر داستان، تا پای مرگ هم به هم وفادارند.

ابراز احساسات

همانطور که وقتی خانمتان سرما خورده، شما مهربانتر می شوید و به او بهتر توجه دارید، در این دوران که شاید هم زمانی طول بکشد، شما باید مهربانتر شوید، از خرید کادو و گل گرفته تا تهیه شام و تعریف از زیبایی و اخلاق او و مهمتر این که احساسات خود را بر زبان آورید، این که از زندگی با او خرسندید و او را با دنیا عوض نمی کنید و فلان اخلاقو یا هنر او را خیلی دوست دارید و ...
در پایان باید گفت که حفظ زندگی زناشویی به مراتب پسندیده تر و آسانتر از دوران تاریک و دشوار جدایی است، پس تا می توانید زندگیتان را حفظ کنید و خود را از چاله به چاه نیندازید.

خیانت دیده اید یا توهم خیانت همسرتان شما را آزار می دهد؟

خیانت دیده اید یا توهم خیانت همسرتان شما را آزار می دهد؟ 5/5 2
منبع : تبیان-/ف