روان پرستار

برای ثبت و ضبط تجارب بیست ساله کار با بیماران بخش روان

روان پرستار

برای ثبت و ضبط تجارب بیست ساله کار با بیماران بخش روان

یه ذوست هم رشته یافتم

کاربرد روان درمانی

روان درمانی، بیماران نوروتیک، روش های روان شناختی، علایم بیماری، اختلالات روان – تنی، درمانگر، مراجع، روان شناسی بالینی
  یکی از وظایف هیجان‌انگیز و قابل تعمق روان‌شناسان بالینی، روان‌درمانی است. در روان‌درمانی، تحقیق درباره انسان به صورت امری پیگیر و مداوم درمی‌آید. توجه روان‌شناس به روان‌درمانی تنها برای شناسایی بیمار نیست، بلکه بیشتر به علت خلاقیتی است که در این رشته وجود دارد و روان‌شناس احساس می‌کند که می‌تواند در بهبود زندگی انسان‌ منشا اثر باشد. در مواردی که روش‌های دیگر به‌ویژه علوم روان‌پزشکی و اعصاب درمی‌مانند، مهارت و حساسیت کلینیکی روش‌های روان‌شناختی می‌توانند کمک‌های اصولی به بیمار کنند. روان‌درمانی با وجود مزایایی که دارد از ابهام و پرسش‌های بی‌جواب و مشکلات تئوری و عملی خالی نیست. با وجود تئوری‌ها و روش‌های مختلف و مبتکرانه‌ای که در این رشته وجود دارد، هیچ دلیلی در دست نیست که به کمک آن بتوانیم یک روش را بر دیگری ترجیح دهیم. در حال حاضر معیار عام و یکسانی برای ارزیابی و یافتن اعتبار و ثبات تمام روان‌درمانی‌ها وجود ندارد. این قبیل مشکلات سبب شده است که برخی روان‌شناسان با نظر آیزنک[1] موافق شوند. آیزنک، روان‌شناس انگلیسی بیان می‌کند:«شواهد علمی، این موضوع را که روان‌درمانی در بهبود بیماران نوروتیک[2] موثر است، تایید نمی‌کند». از طرف دیگر برخی از روان‌شناسان به روش‌های آیزنک اعتراض کرده‌اند.
  تحقیقات نیم قرن اخیر نشان می‌دهد که روان‌درمانی نه تنها روش بسیار موثر و مفیدی در برطرف کردن معضلات روانی و رفتاری انسان است، بلکه نوعی آموزش پایدار در تغییر ویژگی‌های شخصیت و رفتار به شمار می‌آید که برعکس روش‌های دارویی، برگشت‌پذیری بیماری در آن بسیار کمتر از دارودرمانی[3] است. با وجود آنکه تحقیقات در رشته روان‌درمانی کامل نیست، اما روان‌شناسان دریافتند که این روش در کمک به بیماران بسیار موثر است و به همین خاطر با وجود مشکلات موجود از این فن استفاده می‌کنند. تقریبا نیم قرن است که روان‌شناسان در امر روان‌درمانی مشغول به کار هستند و تجارب گران‌بهایی اندوخته‌اند. از طرف دیگر اکتشافاتی که در چند سال اخیر در روان‌شناسی یادگیری و انگیزه‌های بشری صورت گرفته است، در شناخت و تغییر شخصیت افراد، مبانی اصولی ارائه می‌دهد. پژوهش‌های بسیار دقیق سال‌های اخیر به‌طور قطع نشان می‌دهد که روان‌درمانی در رفع مشکلات روانی – رفتاری انسان‌ها موثر است. البته تاثیر آن صددرصد نیست ولی در بررسی بسیار معتبر متا آنالیز[4] از نتایج 475 گزارش روان‌درمانی، چنین نتیجه گرفت که در 80 درصد موارد روان‌درمانی موثر بوده است.[5]
 
 
تعریف روان‌درمانی
  روان‌درمانی، امری پیچیده است و به این سبب تعریف آن چندان ساده نیست. نظریه‌ها و دیدگاه‌های مختلف، تعاریف متفاوتی از آن ارائه داده‌اند و به سختی می‌توان تعریفی جامع و مانع که مورد توافق همگان باشد ارائه کرد. در اینجا ما تعریف دکتر لوئیس ولبرگ[6] را که یکی از بزرگترین روان‌درمانگرهای جهان می‌باشد، بیان می‌کنیم تا براساس این تعریف نسبتا جامع و ساده اهداف، حدود، چگونگی و ماهیت عملی این پدیده را تا حدی روشن کنیم. او می‌گوید: «روان‌درمانی عبارت است از درمان مشکلاتی که ماهیت عاطفی دارند. این درمان براساس روش‌های روان‌شناختی[7] و به وسیله فردی متخصص که با بیمار ارتباط خاص حرفه‌ای برقرار می‌کند و به منظورهای زیر انجام می‌شود:
 
·        برطرف کردن، تغییر دادن و یا متوقف ساختن علایم[8] بیماری
 
·        مداخله در الگوهای نابهنجار رفتار
 
·        تقویت رشد و تکامل جنبه‌های سالم و مثبت شخصیت.
 
 
در اینجا به بررسی جنبه‌های مختلف این تعریف می‌پردازیم:
 
الف. روان‌درمانی، عبارت است از نوعی "درمان"[9]: حال این درمان از هر دیدی که باشد، فرقی نمی‌کند. هنگامی که به موضوع روان‌درمانی به دقت بنگریم و آن را به هر اسمی که بخوانیم، آنچه که در جریان این روش رخ می‌دهد، ماهیت درمانی دارد و به منظور برطرف کردن نابهنجاری بیمار انجام می‌شود.
 
ب. مشکلاتی که ماهیت عاطفی دارند: مسائل عاطفی انسان بسیار زیاد و متنوع است و به اشکال گوناگون ظاهر می‌شوند از جمله به شکل اختلالات روانی، جسمی، شغلی، اجتماعی و بین‌فردی.[10] با در نظر گرفتن این پیچیدگی و چندجانبه بودن مساله، نمی‌توان مشکلات فردی و اجتماعی را از اختلالات روانی و روان – تنی[11] جدا کرد. این دو اختلال با آنکه معمولا همزمان رخ می‌دهند، ولی همجواری آن همیشه به وضوح مشاهده نمی‌شود.
 
ج. روش‌های روان‌شناختی: روان‌درمانی، یک اصطلاح زیربنایی است که شامل طیف وسیعی از روش‌ها و تکنیک‌های درمانی روان‌شناختی می‌شود. این طیف دربرگیرنده موضوعاتی از قبیل حرکت‌های حساب‌شده روان‌شناس در ارتباط‌گیری با بیمار، برطرف کردن علایم بیماری، تغییر طرز فکر نظام ارزشی بیمارگونه، شرطی‌کردن، سازندگی، رشد شخصیت و مانند آن است. این روش در اصل متکی به برقراری ارتباط کلامی و غیرکلامی است. درمان‌هایی که ماهیت جسمی داشته باشند مانند دارودرمانی، شوک‌درمانی، جراحی مغز و امثال آن، شامل روان‌درمانی نمی‌شوند.
 
د. فرد متخصص: بیماران گرفتار مشکلات عاطفی و عوارض آن، در حالت درماندگی و رنج فراوان به هر شخصی ممکن است متوسل شوند؛ در حالی که درمان صحیح این مسائل پیچیده و خطرناک، توسط افرادی امکان‌پذیر است که علاوه بر تبحر و مهارت کافی، دانش، بینش و روش‌های لازم در روان‌درمانی را دارا بوده و در این زمینه تخصص داشته باشند. در غیر این‌صورت، روان‌درمانی می‌تواند بسیار مضر و حتی خطرناک باشد.
 
هـ. ایجاد یک ارتباط حرفه‌ای: ایجاد یک رابطه عمدی و حساب‌شده حرفه‌ای که در واقع اساس و محور اصلی روان‌درمانی است، به وسیله درمانگر[12] طرح‌ریزی و تقویت می‌شود. این ارتباط دارای معیارها و ضوابط خاصی است که آن را از روابط اجتماعی معمولی انسان‌ها با یکدیگر، متفاوت می‌سازد. همچنین دارای اهداف حرفه‌ای مشخص و خاص درمانی است. گاهی برای درمان بیمار یا بیماران، درمانگران بیشتری می‌توانند شرکت جویند.
 
و. بیمار: چون فردی که به روان‌درمانگر مراجعه می‌کند؛ برای مداوا نزد او می‌رود، لذا بهتر است به جای استفاده از بعضی از اصطلاحات دیگر مانند "مددجو"، "مراجع"[13] و مانند آن لفظ بیمار را به‌کار گیریم. روان‌درمانگر ممکن است با بیش از یک بیمار در ارتباط باشد؛ مانند گروه‌درمانی[14] یا خانواده‌درمانی.[15]
 
 
  در تعریف ولبرگ به کلماتی چون درمان و نشانه‌ها برمی‌خوریم و توضیحات بعدی او به این تعریف حال و هوایی پزشکی می‌دهند. اما این تعریف با تعریف روان‌شناختی‌تر دیگر روان‌شناسان بالینی خیلی فرق نمی‌کند.[16] جی. دی. فرانک[17] این موضوع کلی را به صورت زیر شرح می‌دهد:
  «روان‌درمانی یک تعامل برنامه‌ریزی‌شده، دارای بار هیجانی و توام با خوش‌باوری بین یک شفادهنده آموزش‌دیده و دارای مجوز اجتماعی و فردی است که از مشکلی رنج می‌برد. در این تعامل، شفادهنده از طریق برقراری ارتباطی نمادین که عمدتا با کلمات و گاهی با حرکات بدن برقرار می‌شود، سعی می‌کند ناراحتی و ناتوانی فرد رنجور را تسکین بدهد. شفادهنده گاهی در مراسم شفادهی از خویشان و آشنایان بیماران هم استفاده می‌کند. روان‌درمانی همچنین به بیمار کمک می‌کند رنج خود را به عنوان جزء اجتناب‌ناپذیر زندگی بپذیرد و تحمل کند و آن را فرصتی برای کمال در نظر بگیرد».
  این‌گونه تعاریف نسبتا کلی و گسترده‌اند. متخصصان طرفدار رویکردهای روان‌کاوی،[18] درمان عقلانی – هیجانی،[19] مشاوره مراجع‌محور،[20] شناخت‌درمانی،[21] گشتالت‌درمانی[22] و دیگر صور درمان روان‌شناختی می‌گویند: این‌گونه تعاریف به سختی ماهیت "شاخه" درمانی مورد نظر آنان را مشخص می‌کنند.[23]

پرسشنامه روش های کنار آمدن لازاروس


 
Ways of Cooping 
برای پاسخ به عبارت های این پرسشنامه ، یک موقعیت پر تنش را مجسم کنید. در مورد پر تنش ترین موقعیتی را که در هفته پیش تجربه کرده اید، فکر کنید.
منظور ما از موقعیت پر تنش ، موقعیتی است که برای شما دشوار یا آزار دهنده بوده است؛ خواه این که شما از آن چه اتفاق افتاده احساس درماندگی کرده اید، یا تلاش چشمگیری را برای درگیر شدن با آن موقعیت انجام داده اید. این موقعیت می تواند خانواده شما ، دوستان یا هر عامل مهم دیگری را در بر گیرد. قبل از پاسخ دادن به این عبارت ها در مورد جزئیات این موقعیت پر تنش، فکر کنید ( مثلا جایی که اتفاق افتاد، فردی که درگیرشد، عمل شما و اهمیت آن برای شما). چه هنوز درگیر این موقعیت باشید و چه قبلا اتفاق افتاده باشد، باید پر تنش ترین موقعیتی باشد که در طی هفته گذشته کاملا تجربه کرده اید. برای پاسخ دادن به هر یک از عبارتها، لطفا این موقعیت پر تنش را در ذهن خود مجسم کنید.
هر عبارات را به دقت بخوانید و درجای مناسب و در مقابل شماره هر عبارت در پاسخنامه ، علامت (*) بگذارید.
0= به کار نبردم ... 2= تا حدی به کار بردم ...3= بیشتر مواقع به کار بردم ... 4= زیاد به کار بردم ...
1. فقط به آنچه که باید در مراحل بعد انجام می دادم، توجه داشتم.
2. سعی کردم برای درک بهتر مساله، آن را تجزیه و تحلیل کنم.
3. برای دور کردن ذهنم از این افکار، خود را به کار یا فعالیت دیگری مشغول ساختم.
4. احساس کردم که گذشت زمان تغییری را به وجود می آورد، فقط باید منتظر ماند.
5. برای آن که به نتیجه مثبتی از موقعیت برسم، مذاکره و مصالحه کردم.
6. کاری کردم که به نظر نمی آمدکارساز باشد، ولی لااقل کاری انجام دادم.
7. سعی کردم تا فرد مسئول را وادار سازم تا ذهنیتش را تغییر دهد.
8. برای آن که بهتر از موقعیت سر درآورم ، با شخص دیگری صحبت کردم.
9. خود را مورد انتقاد و سرزنش قرار دادم.
10. سعی کردم امکان عقب نشینی را برای خودم فراهم بیاورم و در عین حال دنبال راه حل های دیگری بگردم.
11. به امید یک معجزه بودم.
12. خودم را به دست سرنوشت سپردم، البته گاهی بد شانس هستم.
13. به روی خود نیاوردم که اتفاقی افتاده است.
14. سعی کردم احساساتم را برای خودم نگه دارم.
15. خوشبین بودم، به گونه ای که هنگام صحبت سعی می کردم جنبه های مثبت رویداد را در نظر بگیرم.
16. بیش از حد معمول می خوابیدم.
17. خشم خود را نسبت به شخص یا اشخاص مسبب مشکل، ابراز کردم.
18. همدردی و همفکری دیگران را پذیرفتم.
19. چیزهایی به خود گفتم که احساس بهتری به من می داد.
20. به دلم افتاد که در مورد این مشکل کاری خلاق انجام دهم.
21. سعی کردم همه چیز را فراموش کنم.
22. از فردی متخصص کمک گرفتم.
23. همانند یک انسان، تغییر و تکوین یافتم.
24. پیش از آن که کاری را انجام دهم، منتظر ماندم تا ببینم چه اتفاقی می افتد.
25. عذر خواهی کردم و یا برای جبران آن، کاری را انجام دادم.
26. نقشه ای کشیدم و آن را عملی کردم.
27. وقتی نتوانستم به هدف اصلی خود برسم، نزدیکترین هدف به آن را برگزیدم.
28. گذاشتم احساساتم به طریقی رها شوند.
29. فهمیدم که مشکل را خودم پیش آورده ام.
30. بعد از این تجربه ، بهتر از قبل از آن بوده ام.
31. با شخص دیگری می توانست کاری واقعی در مورد این مشکل انجام دهد، صحبت کردم.
32. سعی کردم با استراحت کردن یا رفتن به تعطیلات، از آن خلاص شوم.
33. سعی کردم با خوردن، نوشیدن، سیگار کشیدن، استفاده از مواد مخدر یا دارو، احساس بهتری در خودم به وجود بیاورم.
34. برای حل مشکل، شانس بزرگی آوردم یا کاری پر خطر انجام دادم.
35. سعی کردم خیلی عجولانه عمل نکنم یا به دنبال اولین فکر نروم.
36. ایمان تازه ای پیدا کردم.
37. غرورم را حفظ کردم و خم به ابرو نیاوردم.
38. تازه فهمیدم چه چیزی در زندگی مهم است.
39. به گونه ای امور را تغییر دادم که همه چیز درست به نظر آید.
40. کلا از بودن با مردم اجتناب کردم.
41. نگذاشتم این مساله مرا درگیر خود سازد و از زیاد فکر کردن در مورد آن، امتناع کردم.
42. خواستم دوست یا خویشاوندی مورد احترام، نصیحتم کند.
43. نگذاشتم دیگران بدانند که چقدر اتفاق بدی بود.
44. موضوع را سهل گرفتم و از زیاد جدی بودن آن امتناع کردم.
45. در مورد چگونگی احساسم با کسی صحبت کردم.
46. جا نخوردم برای آن چه که می خواستم، جنگیدم.
47. تقصیر را به گردن دیگران انداختم.
48. تجارب گذشته ام را مرور کردم، قبلا موقعیت مشابهی داشتم.
49. می دانستم که چه کاری باید انجام دهم ، بنابراین سعی ام را دو چندان کردم.
50. از باور کردن انچه اتفاق افتاده بود، امتناع کردم.
51. به خود نوید دادم که دفعه بعد همه چیز متفاوت خواهد بود.
52. دو راه متفاوت را برای حل مشکل در پیش گرفتم.
53. از آن جایی که نمی شد کاری انجام داد، موقعیت را پذیرفتم.
54. سعی کردم نگذارم چیزهای دیگربه احساساتم در مورد این مشکل، مداخله کند.
55. آرزو می کردم می توانستم آن چه را اتفاق افتاده است و یا چگونگی احساساتم را تغییر دهم.
56. چیزهایی را در خودم تغییر دادم.
57. رویا یا تصور زمان یا مکانی بهتر از آن چه در آن بودم را داشتم.
58. آرزو می کردم که این موقعیت دور یا به گونه ای حل شود.
59. در مورد این که چه خواهد شد، خیال پردازی و آرزوهایی داشتم.
60. دعا کردم.
61. خودم را برای بدترین عوارض آماده کردم.
62. آن چه را که می خواستم بگویم یا انجام دهم ، در ذهنم مرور کردم.
63. فکر کردم شخص مورد تحسین من چگونه با این موقعیت مواجه می شود و از آن به عنوان الگویی استفاده کردم.
64. سعی کردم از دیدگاه دیگران به این موضوع نگاه کنم.
65. به خود یادآوری کردم که چقدر می توانست بد تر از این هم باشد.
66. نرمش و و رزش کردم.